- 8 سال قبل - 8 دی 1395 ساعت 12:15
- تعداد بازدید: 1764
گورخوابها جمع شدند یا فرار کردند؟
به گزارش بازار آذربایجان شهروند نوشت: روزهای پیش اگر ۵۰ مرد و زن ٢٠ گور از پیش آماده نصیرآباد را اشغال کرده بودند و در هر گور تنهایی یا سه -چهار نفره زندگی می کردند اما عصر دیروز که باران گورستان را خیس آب کرده بود، تنها ساکن زنده قبرستان، «بهروز» بود.
قبرستان دیشب، برخلاف شب های دیگر روشن بود. پس از انتشار گزارش، آنجا را با چراغ هایی روشن کرده بودند. آنقدر روشن که داخل قبرها هم پیدا بود. هنوز اثرشان پابرجا بود. ظرف های خالی غذا، تکه پلاستیک های پاره، فیلتر سیگار و ... قبرستان، دیشب، یک قبرستان واقعی بود، سکوت غریبی آن را گرفته بود، دیگر از ساکنان قبلی اش خبری نبود، هر چه بود صدای قطره های باران بود که بر آجرها می افتاد، همه جا گِل بود، گِل.
صبح یک عده ای آمدند و با مشت و لگد ما را متفرق کردند، از شهرداری و کلانتری بودند. آنها که ما دیدیم، لباس خاصی تنشان نبود. فقط می خواستند ما را متفرق کنند. وسایلمان را بردند و رفتند. البته نه وسایل همه را. فقط به ما گفتند بروید بیرون.
این را یکی از همان گورنشین ها می گوید، زیر باران ایستاده، کلاه پشمی اش را محکم تر روی سر می کشد و حرف می زند. او صبح از یکی از همین افراد کتک خورده بود:« خواب بودم که یکهو دیدم یکی پلاستیک روی گور را بر داشته و به من می گوید، پاشو، زود باش، پاشو. من هم تا به خودم بیایم، دیدم سنگی به سرم زد، اینجا را ببین زخم است، جای همان سنگ است که به سرم زد. از ما عکس گرفتند.» سرش را نزدیکتر می کند تا ببینم.
آن یکی کنارش ایستاده، ادامه حرف هایش را می گیرد: «صبح از برنامه درشهر هم آمده بودند، با یکی از ما هم مصاحبه کردند، برایمان پتو هم آوردند، گفتند برایتان خانه درست می کنند، بعدش بود که مامورها آمدند. هر چند کسی را با خودشان نبردند اما دیگر نخواستند اینجا در قبرستان بمانیم.»
او یکی دو سالی می شود که در همین قبرستان زندگی می کند: «اینجا کسانی را داریم که ١٠ سال است در همین قبرستان نصیرآباد زندگی می کنند، ما هیچ چیز نمی خواهیم، جز یک سرپناه، یک گرم خانه. در این مدت هم هیچ کس کاری به کار ما نداشت، نمی دانم چطور شد که یکهو به یاد ما افتادند و به جای کمک، ما را از قبرستان بیرون انداختند.»
چهره شان به زحمت در آن تاریکی پیدا بود، تنها نور موبایل ها بود که سایه ای روی صورت های سیاه و تکیده و خسته شان، انداخته بود، مرد میانسال یکی از آنها بود:« من ٢٥ سال است که معتاد و کارتن خوابم، ١٧ فروردین سال ٧٠ که از خانه بیرون رفتم، دیگر برنگشتم.»
واکنش رئیس جمهور به مساله گورخوابها: چه کسی در ایران می تواند پناه بردن به قبر را تحمل کند
روحانی در نشست جامعه نظارت و بازرسی دولت گفت:
{با اشاره به موضوع گورخواب ها و نامهای که اصغر فرهادی در این زمینه به او نوشته بود} چه کسی می تواند در جامعه بزرگی مثل ایران ببیند عده ای از هم نوعانش که آسیب اجتماعی دیدند شب بخاطر بی پناهی به قبر پناه ببرند.
* من دیروز از یکی از هنرمندان نامه ای را خواندم که بسیار دردناک بود. شنیده بودیم بعضی ها از فقر کارتن خواب می شوند یا زیر پل ها می خوابند اما قبر خواب را کمترشنیده بودیم. این هنرمند در نامه نوشته بود وقتی این موضوع را دیدیم بغض در گلویم و شرمساری در سیمایم ایجاد شد.
* چه کسی می تواند در جامعه بزرگی مثل ایران به این عظمت، دین فرهنگ و با عشق به خاندان رسالت ببیند عده ای از هم نوعانش آسیب اجتماعی دیدند و به خاطر بی پناهی به قبر پناه برده اند. قبلا زنده به گور می گفتند، اما الان طرف برای اینکه سرما را تحمل کند خودش را در گور می کند.
نظرات (0)
ارسال یک نظر